خراشیده. (برهان قاطع) ، قهرآلود و خشمناک، و به این معنی غرانیده هم به نظر آمده است که به جای شین نون باشد. (برهان قاطع). خشم گرفته. (صحاح الفرس) (فرهنگ اسدی) (اوبهی). خشم آلود و تند. (فرهنگ رشیدی) : درآمد ز درگاه من آن نگار غراشیده و رفته زی کارزار. علی قرط (از صحاح الفرس) (از فرهنگ اسدی). چنان شد غراشیده از کینه اش که آتش زبانه زد از سینه اش. آغاچی (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج). غرشیده. (فرهنگ رشیدی). آزغده. آزغیده. خشمناک. غضوب