جدول جو
جدول جو

معنی غذم

غذم
(دَ رَ صَ)
به یکبار مال نیکو دادن کسی را: غذم له من ماله غذماً. (منتهی الارب) (آنندراج). غذم له من ماله، به معنی غثم. (اقرب الموارد). کذلک قثم له و قذم و یقال ان الذال هو الاصل و غثم مبدله منه. (تاج العروس) ، بسیار دادن. (تاج المصادر بیهقی) ، به سختی و دشواری خوردن چیزی را یا به حرص تمام خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) : غذم الشی ٔ، اکله بنهمه او بجفاء و شده. (اقرب الموارد) ، الوان ناخوش خوردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا