عنبرفشاننده. آنچه عنبر بپاشد و خوشبوی چون عنبر باشد: جعدشان در مجلس او مشکبار زلفشان در پیش اوعنبرفشان. فرخی. از شرارۀ آه مشتاقان دل آتش عنبرفشان برکرد صبح. خاقانی. شه از زلف مشکین آن دلکشان کمندی برآراست عنبرفشان. نظامی. سرآغوش و گیسوی عنبرفشان. نظامی. نسیم صبح را گفتم تو با او جانبی داری کز آن جانب که او باشد صبا عنبرفشان آید. سعدی