قاضی بر کسی حکم نامردی و عنانه نمودن، یا به افسون از زن خویش بازداشته شدن. و فعل آن مجهول به کار می رود: عن ّ عن امرأته. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، سرنامۀ کتاب نوشتن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). عنوان کتاب و نامه را نوشتن. (از اقرب الموارد) ، عنان لگام ساختن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). عنان ساختن برای لجام. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به عنان بازداشتن اسب را. (منتهی الارب) (از آنندراج). بازداشتن اسب بوسیلۀ عنان. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، دشنام دادن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، عرضه کردن کتاب یا چیزی دیگر را بر کسی، و توجه او را بر آن جلب کردن، پیش آمدن و پیش گرفتن و ظاهر گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ظاهر شدن پیش رو و پیش آمدن. (از آنندراج). پیش رو ظاهر شدن و در معرض قرار گرفتن. (از اقرب الموارد). عنن. عنون. رجوع به عنن و عنون شود