جدول جو
جدول جو

معنی عمان

عمان
(عَمْ ما)
جمع واژۀ عم ّ به سیاق فارسی. برادران پدر. رجوع به عم ّ شود: تا اعیان معتمدان حشم آن جانب کریم و عمان و برادران و فرزندان... به مجلس خان حاضر آیند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 211). پارسازاده ای را نعمت بی کران از ترکۀ عمان به دست افتاد. (گلستان سعدی، باب هفتم)
لغت نامه دهخدا