جدول جو
جدول جو

معنی عمان - جستجوی لغت در جدول جو

عمان
(عُ)
مزون. نام شهری است عربی بر ساحل بحر یمن و هند. و آن در اقلیم اول واقع بوده، طول آن سی وچهار درجه و سی دقیقه، و عرضش نوزده درجه و چهل وپنج دقیقه است. این شهر در مشرق هجرقرار دارد و مشتمل بر بلاد بسیاری است. نخل و زراعت آن بسیار است و گرمای شدید آن زبانزد مردم میباشد. بیشتر مردمان این ناحیه در روزگار ما (اوایل قرن هفتم هجری) خوارج اباضیه هستند و مذهب خویش را کتمان نکنند، چنانکه اهل بحرین که در نزدیکی آنها واقع است، همگی روافض سبائیه بوده و نیز مذهب خویش را پنهان ندارند. اما درباره وجه تسمیۀ آن ’زجاجی’ گوید که این شهر منسوب به ’عمان بن ابراهیم خلیل’ است. و ’ابن الکلبی’ آن را منسوب به ’عمان بن سبأبن یفثان بن ابراهیم خلیل الرحمان’ دانسته است. و ابن ابی الشیبه در کتاب خود، ’عمان’ را که در حدیث حوض آمده است، ظاهراً همین شهر دانسته است. (از معجم البلدان یاقوت). عمان شهری است عظیم (به عربستان) بر کران دریا و اندر وی بازرگان بسیارند و بارکدۀ همه جهان است و هیچ شهری نیست اندر جهان که اندروی بازرگانان توانگرتر از آنجا بود. و همه جهازهای مشرق و مغرب و جنوب و شمال بدین شهر افتد و از اینجا به جایها ببرند. (حدود العالم چ دانشگاه ص 169). ورجوع به لسان العرب و تاج العروس و اقرب الموارد و متن اللغه شود. وضع فعلی این ناحیه که در جنوب شرقی جزیرهالعرب واقع است، چنین میباشد: از شمال محدود است به خلیج بصره، از مغرب به خلیج عمان، از جنوب به بحرعرب و از مشرق به عربستان سعودی. مجموع مساحت آن 88هزار میل مربع است. جمعیت آن در سال 1333 ه.ش. در حدود یک میلیون تن بوده است. قسمت ساحلی آن دشت، و قسمت داخلی آن تپه ماهور است. تقسیمات سیاسی آن بدین قرار است: 1- هفت شیخ نشین واقع در سواحل شمالی، به نامهای: شارقه (شارجه) ، کلبا، رأس الخیمه، ام القوین، عجمان، دبی، ابی ظبی و فجیره. این شیخ نشینها تحت الحمایۀ دولت بریتانیا میباشند و مجموع مساحت آنها شش هزارمیل مربع میباشد و دارای هشتادهزار سکنه است. اهالی آن به استخراج مروارید، شکار ماهی و کشتی سازی اشتغال دارند. 2- سلطنت نشین مسقط، شامل باقی ساحل می باشد. محصول آن خرما و انار است و از صادرات آن ماهی است. و بیشتر تجارت این منطقه با کشور هندوستان میباشد.این قسمت که بیش از دیگر نواحی به ’عمان’ مشهور است مابین خلیج عمان و شیخ نشینهای تحت الحمایه و ربع خالی و حضرموت و دریای عمان قرار دارد. مساحت آن در حدود 212هزار کیلومتر مربع، و جمعیت آن 550هزار تن است.پایتخت آن مسقط میباشد و شهرهای مهم آن عبارتند از:مرباط، صور و صحار. 3- امام نشین عمان، کشوری است مستقل داخل منطقۀ عمان و از مغرب با کشور عربستان سعودی هم مرز میباشد. و دولت بریتانیا هنوز نتوانسته است در این منطقه نفوذ یابد. پایتخت آن شهر نزوی است و اهالی آن در تربیت شتر مهارت دارند. (از الموسوعه العربیه و المنجد). و رجوع به مزون شود:
گر خصمش امیر مصر گردد
کو را عدن و عمان ببینم.
خاقانی.
گاو عنبرفکن از طوس به دست آرم لیک
بحر اخضر نه به عمان، به خراسان یابم.
خاقانی.
ز گنجه فتح خوزستان که کرده ست
ز عمان تا به اصفاهان که خورده ست ؟
نظامی.
دیبای روم و شرب مصر و جواهر بحرین و آبنوس عمان و عاج هندوستان... (ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 53).
- امثال:
در و یا گهر به عمان بردن، کنایه از کار بیهوده انجام دادن است، نظیر: زیره به کرمان بردن:
نظم گهر گیر تو گفته خود سربسر
کس گهر از بهر سود باز به عمان برد!
جمال الدین اصفهانی (دیوان چ وحید دستگردی ص 86)
لغت نامه دهخدا
عمان
(عُ)
ابن قحطان. بر طبق نوشتۀ مورخان عرب، در موقع تفرق فرزندان نوح، قحطان به یمن آمد و پادشاه شد و پس از او پسرش ’یعرب’ به پادشاهی رسید و یعرب در موقع سلطنت خود، نواحی را به برادران خویش داد از جمله عمان را به عمان بن قحطان و حضرموت را به حضرموت بن قحطان. (از تاریخ اسلام تألیف فیاض ص 19)
لغت نامه دهخدا
عمان
(عَمْ ما)
جمع واژۀ عم ّ به سیاق فارسی. برادران پدر. رجوع به عم ّ شود: تا اعیان معتمدان حشم آن جانب کریم و عمان و برادران و فرزندان... به مجلس خان حاضر آیند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 211). پارسازاده ای را نعمت بی کران از ترکۀ عمان به دست افتاد. (گلستان سعدی، باب هفتم)
لغت نامه دهخدا
عمان
اروستان نام سرزمینی است
تصویری از عمان
تصویر عمان
فرهنگ لغت هوشیار
عمان
((عَ مّ))
عموها
تصویری از عمان
تصویر عمان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امان
تصویر امان
(پسرانه)
ایمنی، آرامش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمان
تصویر سمان
(دخترانه و پسرانه)
مخفف آسمان، نام روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عثمان
تصویر عثمان
(پسرانه)
نام خلیفه سوم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عماد
تصویر عماد
(پسرانه)
اعتماد، تکیه گاه، نگاهدارنده، ستون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عمار
تصویر عمار
(پسرانه)
مرد با ایمان، ثابت و استوار، نام پسر یاسر از یاران پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عمران
تصویر عمران
(پسرانه)
نام پدر موسی پیامبر (ص)، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رمان
تصویر رمان
(دخترانه)
انار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زمان
تصویر زمان
(پسرانه)
جریانی پیوسته، بی آغاز، و بی انجام که در طی آن حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ میدهد، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فرخ زمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عماء
تصویر عماء
ابر مرتفع، ابر پرباران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمان
تصویر شمان
هراسان، آشفته و پریشان، برای مثال از آن ملک را نظام و زاین عهد را بقا / وزآن دوستان به فخر و زاین دشمنان شمان (عنصری - ۳۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمان
تصویر رمان
داستان بلند خیالی منثور
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
به عمان روی آوردن یا داخل شدن در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). روی آوردن به عمان و وارد شدن در آن. (از اقرب الموارد). تعمین. (اقرب الموارد). به عمان شدن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(عَمْ ما)
منسوب است به عمان که جایی است در شام و آن همان شهر بلقاء است. (از انساب سمعانی) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر). رجوع به عمّان شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
مروارید رصاصی که تیره گون باشد. (از جواهرنامۀ شیخ عطار)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
حسن بن علی بن ابی عقیل عمانی. ملقب به حذاء و معروف به عمانی و ابن عقیل و ابن ابی عقیل، مکنی به ابومحمد. از بزرگان امامیه و متکلمان شیعۀ اثناعشری قرن چهارم هجری. رجوع به ’ابن ابی عقیل’ و ’حسن عمانی’ و مآخذ ذیل شود: ریحانه الادب ج 5 ص 234، أمل الاّمل، هدیه الاحباب ص 46 و روضات الجنات ص 168
غطریف عمانی، مکنی به ابوهارون. محدث بود و از ابوالشعثاء و ابن عباس روایت کرده است. و حکم بن أبان عدنی (عبدی) از وی روایت کند. (از معجم البلدان) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ج 2 ص 151). رجوع به ابوهارون (الغطریف...) شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
منسوب است به عمان که از بلاد بحری است در پایین بصره. (از انساب سمعانی) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر). منسوب به عمان که در دریای هند و جنوب شرقی جزیره العرب قرار دارد. رجوع به عمان شود.
- لیموی عمانی، لیموترشی است که از سرزمین عمان آرند، وریزتر و نازکتر و لطیف تر از لیموی سایر نواحی است
منسوب به دریای عمان. رجوع به عمان (بحر...) شود.
- درّ عمانی، دری که از دریای عمان صید شود و در نیکی شهرت دارد
لغت نامه دهخدا
(عَ یَ)
قریش بن حیان عجلی عمانی، مکنی به ابوبکر. محدث بود. و اصل او از عمان بوده، سپس در بصره مسکن گزید. وی از ثابت بنانی روایت آورده وشعبه و بصریان از او روایت کرده اند. (از معجم البلدان) (از اللباب فی تهذیب الانساب سمعانی ج 2 ص 151)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جمان
تصویر جمان
مروارید، لولو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمان
تصویر شمان
گریان و نوحه کنان و زاری کنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمان
تصویر سمان
مخفف آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمان
تصویر خمان
کمان تیر اندازی مردم پست و فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امان
تصویر امان
پناه، آسایش و آرامش، ایمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمان
تصویر ثمان
هشت هشتگان هشت ثمانیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمان
تصویر زمان
روزگار، وقت، هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمان
تصویر رمان
داستان، افسانه ترسو و هراسان و گریزان، رمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمانی
تصویر عمانی
اروستانی آن چه از اروستان آورند منسوب به عمان. منسوب به عمان
فرهنگ لغت هوشیار
خاکستر، سرگین، کود دادن با سرگین، پوسیدگی خرما بن، خرگوش رومی نفس زنان دم زننده، خروشنده غرنده بانگ و فریاد کننده از روی غضب، مهیب هولناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امان
تصویر امان
زنهار، پناه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمران
تصویر عمران
آبادانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زمان
تصویر زمان
زمان
فرهنگ واژه فارسی سره