عربی، جرف جر) بر. (ناظم الاطباء). برای استعلا بکار رود. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (تاج العروس) (مغنی اللبیب). مانند ’: و علیها و علی الفلک تحملون’. (قرآن 22/23). (منتهی الارب). برای استعلا آید، خواه حقیقی باشد مانند ’علی الفلک تحملون’ وخواه معنوی باشد مانند ’فضلنا بعضهم علی بعض’. (از مغنی اللبیب) (از اقرب الموارد). بمعنای استعلا آید، خواه حقیقی باشد چون ’حملته علی رأسی’، و خواه مجازی مانند ’له علی ّ حق’. (از متن اللغه) ، با. مع. برای مصاحبت آید. (از منتهی الارب) (از مغنی اللبیب) (از لسان العرب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). مانند: ’... آتی المال علی حبّه...’ (قرآن 177/2). (منتهی الارب) (تاج العروس) (متن اللغه) ، از. عن. برای مجاوزت. (منتهی الارب) (از مغنی اللبیب) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). مانند: اًذا رضیت علی ّ بنوقشیر لعمر اﷲ أعجنبی رضاها. تحیف عقیلی. (ازتاج العروس) (از منتهی الارب) (مغنی اللبیب) (اقرب الموارد). ، ازبرای. ل . برای تعلیل. (منتهی الارب) (از مغنی اللبیب) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). مانند: ’... لتکبروا اﷲ علی ماهداکم...’. (قرآن 37/22). (منتهی الارب) (مغنی اللبیب) (تاج العروس) (متن اللغه) ، در. فی. برای ظرفیت. (منتهی الارب) (از مغنی اللبیب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). مانند: ’و دخل المدینه علی حین غفله من أهلها...’. (قرآن 15/28). (منتهی الارب) (مغنی اللبیب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، از. من. (منتهی الارب) (از مغنی اللبیب) (تاج العروس) (اقرب الموارد). مانند: ’الذین اًذا اکتالوا علی الناس یستوفون’. (قرآن 2/83). (منتهی الارب) (مغنی اللبیب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) ، به. ب . با. (منتهی الارب) (از مغنی اللبیب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). مانند: ’حقیق علی ان لاأقول علی اﷲ اًلا الحق...’. (قرآن 105/7). (از منتهی الارب) (مغنی اللبیب) (تاج العروس). و مانند: ’ارکب علی اسم اﷲ’، أی باسم اﷲ. (مغنی اللبیب) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، برای استدراک آید. (از منتهی الارب) (متن اللغه). ولی. بمعنای ’لکن’. (از تاج العروس). برای استدراک و اضراب آید. (از مغنی اللبیب) (اقرب الموارد). مانند: ’فلان جهنمی، علی أنه لاییأس من رحمه اﷲ’. (منتهی الارب) (تاج العروس) (متن اللغه) ، گاهی زائد آید بعوض چیزی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). مانند: اًن الکریم و أبیک یعتمل اًن لم یجد یوماً علی من یتّکل. که بوده است... من یتکل علیه، و ’علیه’ حذف شده و ’علی’ پیش از ’من’ موصول بجای آن آمده است. (از منتهی الارب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). و گاهی زائد آید بی آنکه جانشین چیزی باشد. مانند: لاأحلف علی یمین، أی یمیناً. (از تاج العروس) (متن اللغه) ، و گاهی اسم، بمعنی ’فوق’ شمارند آنرا، یقال: أتیته من علی، أی فوق الدار. (منتهی الارب). و حرف جر بر آن داخل شود. مانند غدت من علیه بعدما تم ّ ظمؤها، أی غدت من فوقه. (منتهی الارب) (از تاج العروس). و گاهی اسم آید بمعنی ’فوق’، و آن در صورتی است که بعد از ’من’ واقع شود، مانند: ’نزل من علی جناح الهیکل’. (از اقرب الموارد). گاهی اسم آید، و در این صورت حتماً ظرف است، مانند این بیت مزاحم عقیلی: غدت من علیه بعدما تم ّ ظمؤها تصل ّ وعن قیض بزیزاء مجهل که بمعنای ’عند’ میباشد. (از لسان العرب) (متن اللغه) ، و گاه ’اسم فعل’ آید بمعنای گرفتن و ملازم بودن، مانند ’علیک زیداً و علیک بزید’، أی الزمه و خذه. (از منتهی الارب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). و هرچند اصل آن از ارتفاع و بلندی است ولی گاه بسبب کثرت استعمال بمعنای هلم ّ (بیا، بیاور) بکار رود. (از منتهی الارب) (تاج العروس). مانند ’علی ّ زیداً و علی ّ بزید’، یعنی زید را بمن بده یا او را برایم بیاور. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). الف ’علی’، هرچند در اصل واو بوده است، در هنگام اتصال به ضمایر، قلب به یاء شود، مانند: علیه و علیک و علینا. ولی بعضی از عرب، الف آن را به حال خود باقی گذارند، مانند: ’طاروا علاهن ّ فطر علاها’، أی علیهن و علیها. و این لهجۀ حارث بن کعب باشد. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). گاهی لام و الف آن حذف میشود و فقط عین باقی میماندو همچون ’علی’ مابعد خود را جر میدهد، مانند: علماء بنوفلان، أی علی الماء. (از متن اللغه) XXX