کسی که در میان سپاه علم و رایت در دست وی باشد. (ناظم الاطباء). دارندۀ علم. حافظ علم. نگهبان درفش و اختر: گه علمداران پیش تو علم باز کنند کوس کوبان تو از کوس برآرند آواز. فرخی. به رزمی که مینا علمدار اوست به فوجی که قتل ورع کار اوست. ملاطغرا (از آنندراج). ای سروردو کون و علمدار روز حشر بخشایش کریم به تو دارد افتخار. ارادتخان واضح (از آنندراج). ، نیزه دار. (آنندراج)