آمرزیدن و درگذشتن از گناه و عقوبت ناکردن مستحق عذاب را. (از منتهی الارب). گذشت کردن بر کسی و ترک کردن مجازاتی را که شایستۀ آن است و خودداری از مؤاخذه او. (از اقرب الموارد). گناه از کسی در گذاشتن. (ترجمان القرآن جرجانی). جرم از کسی فروگذاشتن. (المصادر زوزنی). جرم از کسی درگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) ، محو کردن خداوند گناهان کسی را، حق را ساقط کردن چنانکه گوئی آن را از کسی که بر اوست محو کنند. (از اقرب الموارد) ، پاک کردن نبشته را و محو ساختن. (منتهی الارب) ، خودداری کردن از چیزی و طلب نکردن آنرا. (از اقرب الموارد) ، ناگرفتن زکات را، معروف و احسان خواستن. (منتهی الارب). آمدن به طلب معروف و احسان. (از اقرب الموارد). نزدیک کسی شدن برای احسانی. (المصادر زوزنی) نزدیک کسی شدن به امید احسان. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) ، نیکو شدن حال کسی، فربه گردیدن. (منتهی الارب) ، بسیار شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). فراوان شدن و کثرت، افزون شدن بر کسی در علم، فراوان کردن و افزون نمودن چیزی، و از آن است ’احفوا الشوارب و اعفوا اللحی’. (از اقرب الموارد). بسیار گردانیدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بسیار کردن و افزونی. (دهار) ، داخل نشدن چیزی که آب را تیره سازد به آن. (از اقرب الموارد) ، نزدیک گرفتن شتر چراگاه را، بسیار شدن پشم شتر و دراز گردیدن چندانکه بپوشد سرین وی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، انبوه گردانیدن علف و جزآن را. (منتهی الارب) ، محو شدن و از بین رفتن اثر. (از اقرب الموارد). ناپیدا شدن. (المصادرزوزنی) ، ناپدید گردیدن خانه. (از منتهی الارب). کهنه و مندرس شدن خانه. (از اقرب الموارد). عفّو. عفاء. و رجوع به عفو و عفاء شود، پوشیدن باد خانه را به خاک. (از منتهی الارب). کهنه کردن و محو کردن باد خانه را. (از اقرب الموارد) ، ناپیدا کردن اثر. (المصادر زوزنی). ناپدید گردانیدن اثر. (تاج المصادر بیهقی) (از دهار) ، ناپدید کردن باد نشان چیزی را. (منتهی الارب) ، بریدن پشم را، ترک گفتن چیزی را، ابتدا پیمانه کردن شوربا را برای کسی و آن را به وی رساندن، باقی گذاشتن ’عفاوه’ را در انتهای دیگ. و رجوع به عفاوه شود، پوشاندن گیاه زمین را، باقی ماندن مقداری از چیزی. (از اقرب الموارد)