جدول جو
جدول جو

معنی عصب

عصب
(خَ رَ)
پی ناک شدن گوشت. (از منتهی الارب) : عصب اللحم، عصب و پی گوشت بسیار شد. (از اقرب الموارد). بسیارپی شدن گوشت. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) ، فراهم آمدن و گرد آمدن. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). عصب. و رجوع به عصب شود
لغت نامه دهخدا