یک قطعه از هر چیزی که به ده قسمت شده باشد. (از اقرب الموارد). ده یک پارۀ چیز شکسته. (منتهی الارب) ، قطعه ای که از قدح یا دیگ می شکند، گوئی که آن قطعه ای است از ده پاره. ج، أعشار. (از اقرب الموارد) ، مابین دو نوبت آب شتر که هشت روز باشد بدان جهت که روز اول و دهم آب دهند و به آب آمدن شتر روز دهم باشد یا روز نهم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و بعد از عشر، نامی نیست جز عشرین، و اگر در روز بیستم به آب برسند گویند ’ظمؤها عشران’ که آن هجده روز باشد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)