جدول جو
جدول جو

معنی عشر

عشر
(عَ)
ده زن. (منتهی الارب) (دهار). اسم است عدد ده را در صورتی که مضاف الیه آن مؤنث بود. (ناظم الاطباء). از اعداد مفرد اصلی است که با معدود مؤنث، بدون تاء و با معدود مذکربا تاء تأنیث بکار رود، و تمییز آن جمع و مجرور باشد: من جاء بالحسنه فله عشر أمثالها (قرآن 160/6) ، کسی که نیکی بیاورد پس او را ده چندان آن است. قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات (قرآن 13/11) ،بگو پس بیاورید ده سوره مثل آن که بربافته و دروغ باشد. و لیال عشر (قرآن 2/89) ، سوگند به شبهای ده گانه. و واعدنا موسی ثلاثین لیله و أتممناها بعشر (قرآن 142/7) ، و وعده دادیم موسی را به سی شب و کامل کردیم آن را به ده، دهه: عشر اول محرم. عشر اول رمضان، دهۀ اول آن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- اصطرلاب عشر، برای هر ده درجه در اصطرلاب معمول است. رجوع به اصطرلاب شود.
، هر ده آیه از قرآن مجید. (ناظم الاطباء). ده آیت قرآن مجید، که در زمان قدیم رسم قاریان این بود که شاگرد خود را هر روز ده آیت سبق میدادند. (غیاث اللغات) (آنندراج). نشان که بر سر ده آیت در قرآن کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
برگ بنفشه بخم، چو پشت درم زن
نرگس چون عشر در میان مجلد.
منوچهری.
نرگس میان باغ تو گویی درم زنیست
اوراق عشرهای مجلد کند همی.
منوچهری.
عشرهای مصحف مجد تو را
بیشتر باید ز گردون لاجورد.
عمادی شهریاری.
ثم یخطب خطبته الاخیره بقراءه هؤلاء الاّیات ’یا عبادی الذین أسرفوا علی أنفسهم... اًلی تمام العشر’. (سیرۀ عمر بن عبدالعزیز ص 213).
- عشر زرین، اشاره است به کلمه ’عشر’که در حاشیۀ قرآنهای قدیم بخط زرین آن را بر سر هرده آیت می نوشتند. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا