جدول جو
جدول جو

معنی عس

عس
(خَدد)
به شب گردیدن به پاسبانی. (از منتهی الارب). بشب گشتن ازبرای احتراز از دزدان. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از المصادر زوزنی). طواف کردن درشب برای حفظ و حراست مردمان و یافتن اشخاص مشکوک. (از اقرب الموارد) ، برآمدن خبر کسی. (از منتهی الارب) : عس خبره، خبر او دیر آمد. (از اقرب الموارد) ، چیزاندک خورانیدن قوم را. (از منتهی الارب). طعامی سبک دادن کسی را. (از تاج المصادر بیهقی) (از دهار) : عس القوم، قوم را طعامی اندک خورانید. (از اقرب الموارد) ، تنها چریدن ناقه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تنها چرا کردن شتر. (تاج المصادر بیهقی) (از دهار) ، شیر نادادن ناقه پیش کسی. (از منتهی الارب). عسس. و رجوع به عسس شود
لغت نامه دهخدا