عزت. گرامی بودن. ارجمندی. احترام. (از فرهنگ فارسی معین) : هر ذلیلی که حق عزیز کند در عزیزیش منکری منگر. خاقانی. و اما دلیل بر عزیزی و گرامیی دانش آنکه دانش در سرشت ماست و تمام کننده ما اوست. (مصنفات باباافضل از فرهنگ فارسی معین). عزیزی خواری و خواری عزیزی بار می آرد در آغوش پدر از چاه و زندان بیش میلرزم. صائب. - به عزیزی، به عزت. معزز. قرین ارجمندی: هر دوپسرش را خلعت داد و به عزیزی بخانه بازفرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 625)