پنهان گردیدن و دور رفتن و دور شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). دور شدن. (دهار). دور شدن و غایب گشتن و مخفی شدن. (از اقرب الموارد) : عزب عنه حلمه، بردباریش از وی دور شد و بردباری نکرد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، رفتن. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، بازایستادن. (تاج المصادر بیهقی) ، عزب طهر المراءه، غایب شد شوی زن در ایام طهر وی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عزبت الارض، کسی در آن زمین نبود، خواه حاصلخیز باشد یا غیرحاصلخیز. عزب. و رجوع به عزب شود