ارجمندگردیدن. (از منتهی الارب). ارجمند شدن. (المصادر زوزنی). عزیز شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، قوی شدن بعد خواری. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قوی شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، ضعیف شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). از اضداد است. (از اقرب الموارد) ، کمیاب شدن. (از منتهی الارب). نایافت شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) : عز الشی ٔ، کم و قلیل شد آن چیز آنچنانکه به آسانی به دست نیاید، وچنین چیزی را عزیز گویند. (از اقرب الموارد) ، روان گردیدن آب. (از منتهی الارب) : عز الماء،آب جاری شد. (از اقرب الموارد) ، روان شدن آنچه در زخم بود. (از منتهی الارب) : عزت القرحه، آنچه در زخم بود جاری گشت. (از اقرب الموارد) ، عز علی ّ أن تفعل کذا، ثابت و درشت شد و لازم گردید و دشوار شد بر من چنین کردن تو. (منتهی الارب). لازم و سخت شد بر من که چنین کنی. (از اقرب الموارد). سخت آمدن کسی از چیزی. (المصادر زوزنی). و نیز: عزّ علی ّ أن أراک کذا، دشوار است بر من اینکه تو راچنین ببینم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گرامی شدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گویند: عززت علیه، یعنی گرامی شدم نزد او. (از منتهی الارب) ، چون گویند: تحبنی ؟ در جواب آرند لعزّما، یعنی نیک دوست میدارم تو را. (از منتهی الارب). چون بکسی بگوئی: اء تحبنی، یعنی آیا مرا دوست داری ؟ در جواب گوید: لعزما، یا لشدّما، یا لحق ّما، یعنی حق است آنچه گفته ام. (از اقرب الموارد)