جدول جو
جدول جو

معنی عز

عز
(خَ)
غالب آمدن بر کسی درمعازّه. (از منتهی الارب). در معارضۀ ارجمندی و بزرگی، بر کسی غالب شدن. (از اقرب الموارد). غلبه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، با هم چیرگی کردن در خطاب. (از منتهی الارب). غلبه کردن کسی را در خطاب و احتجاج. (از اقرب الموارد). گویند: اذا عز أخوک فهن، یعنی هرگاه برادرت چیره گردد و در پاداشش نتوانی، نرمی و ملاطفت کن. (منتهی الارب). یعنی اگر برادرت بر تو غلبه کرد و برابری با او نتوانی، پس با او نرمی کن. (از اقرب الموارد). و در مثل گویند: من عزّ بزّ، یعنی هرکه غالب آمد برد. (منتهی الارب). یعنی هرکه غلبه کند می رباید. (از اقرب الموارد) ، گویند: جی ٔ به عزاً بزاً، یعنی بی شک. (منتهی الارب). یعنی لامحاله او را آوردند، قوی و توانا کردن. (از اقرب الموارد) ، تنگ شدن سوراخ پستان شتر. (تاج المصادر بیهقی). عزوز. عزاز. رجوع به عزوز و عزاز شود
لغت نامه دهخدا