جدول جو
جدول جو

معنی عری

عری
(خَ عَ رَ)
برهنه گردیدن. (منتهی الارب). برهنه گردیدن و کندن پوشاک خود را. (از ناظم الاطباء). برهنه شدن. (المصادر زوزنی) (دهار) : عری الرجل من ثیابه، آن مرد لباسهای خود را کند، و در این صورت وی را عار و عریان گویند و تأنیث آن عاریه و عریانه باشد. (از اقرب الموارد). عریه. رجوع به عریه شود، عری من العیب، از عیب ایمن گشت، و چنین شخصی را عر گویند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا