ابن حزام بن مهاجر ضنی، از بنی عذره. شاعر بود و نسبت به دخترعم خود ’عفراء’ عشق میورزید، عروه و عفراء در یک منزل پرورش یافتند زیرا پدرعروه آنگاه که وی خردسال بود درگذشت و عم او سرپرستی وی را بعهده گرفت. و چون عروه بسن رشد رسید از عفراء خواستگاری کرد ولی مادر او کابینی خارج از توانائی وی خواست. لذا او بار سفر بنزد عمی که در یمن داشت ببست و چون از این سفر بازگشت، عفراء با شخصی اموی از اهالی بلقاء شام ازدواج کرده بود. وی نیز بدانها پیوست و آن اموی او را اکرام کرد. پس از صباحی چند عروه بقصد قبیلۀ خود راه بازگشت گرفت ولی پیش از رسیدن به مقصد بسبب ضعف و لاغریی که از عشق عفرا او را دست داده بود درگذشت (در حدود سال 30 هجری) و در وادی القری بنزدیکی مدینه دفن شد. او را دیوان شعر کوچکی است. (از الاعلام زرکلی از شرح الشواهد، و فوات الوفیات، و الشعر و الشعراء، و مصارع العشاق) : بزیر گل زند چنگی، بزیر سروبن نایی بزیر یاسمین عروه، بزیر نسترن عفرا. منوچهری. وامق به عذرا چون رسید عروه به عفرا چون رسید اسعد به اسما چون رسید الصبر مفتاح الفرج. سنائی. جود عفرا و طبع او عروه ست روز بخشندگی و گاه سخا. ادیب صابر. چون بلبله دهان بدهان قدح برد گوئی که عروه بال به عفرا برافکند. خاقانی. در بند عشق شاهد و هم عشق شاهدش عشقی چو قیس عامری و عروۀ حزام. خاقانی. و رجوع به ترجمه مقدمۀ ابن خلدون ج 1 ص 204 و 205 و به ’عروه و عفراء’ در ردیف خود شود