جدول جو
جدول جو

معنی عرس

عرس
(عُ)
شتر بچۀ خردسال. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). فصیل کوچک و صغیر. (از اقرب الموارد). عرس. رجوع به عرس شود. ج، اعراس. (اقرب الموارد) ، گائیدن. (از منتهی الارب). نکاح و عروسی. (ناظم الاطباء). زفاف. (اقرب الموارد). عرس. رجوع به عرس شود، مهمانی عروسی. (منتهی الارب). طعام ولیمه و مهمانی. (از اقرب الموارد). به صورت مذکر و مؤنث به کار رود. ج، أعراس وعرسات. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و عرسات. (ناظم الاطباء) ، مجازاً، به معنی مجلس طعام فاتحۀ بزرگان است، که به روز وفات بعد ازسالی کنند. چرا که رحلت از غمکدۀ دنیا بمنزلۀ شادی عروسی است. الحق عاشقان حق. چنانکه سعدی فرموده:
عروسی بود نوبت ماتمت
اگر نیک روزی بود خاتمت.
(آنندراج).
، در هند به مراسمی اطلاق شودکه برای تجلیل عارفان و حکیمان بزرگ اسلامی بر پا کنند. در این مراسم که معمولاً از سه تا پنج روز طول میکشد چند سخنرانی درباره مقام و شخصیت کسی که بیاد او جشن میگیرند ایراد میگردد و سپس گروه نوازندگان (قوّالان) به قوالی میپردازند و آوازها و سرودهای مذهبی میخوانند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا