دانا و شناسنده. (منتهی الارب) (آنندراج) ، (اصطلاح عرفانی) آنکه خدا او را بمرتبت شهود ذات و اسماء و صفات خود رسانیده باشد و این مقام بطریق حال و مکاشفه بر او ظاهر شده باشد نه بمجرد علم و معرفت حال. جنید گوید: عارف کسی است که حق از سر او گویا و خود ساکت باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ص 997). ابوتراب نخشبی گوید: عارف کسی است که چیزی او را مکدر نگرداند و گفته شده است که عارف کسی است که از وجود مجازی خویش محو و فانی گشته باشد. (شرح کلمات باباطاهر ص 50) (لمع صص 35- 39). و گفته شده است که عارف کسی است که عبادت حق را ازآن جهت انجام میدهد که او را مستحق عبادت میداند نه از جهت امید ثواب و خوف از عقاب. (مصباح الهدایه ص 85). و گفته شده است که عارف کسی است که دنیا بر او تنگ باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ص 997) : عارفان خامش و سر بر سر زانو چو ملخ نه چو زنبور کزو شورش و غوغا شنوند. خاقانی. چون نظر از بینش توفیق ساخت عارف خود گشت و خدا را شناخت. نظامی. صورت حال عارفان دلق است اینقدر بس چو روی در خلق است. سعدی (گلستان). عابدان از گناه توبه کنند عارفان از عبادت استغفار. سعدی (گلستان). تمنا کند عارف پاکباز بدریوزه از خویشتن ترک آز. سعدی (بوستان). ، مقابل عامی: بساط سبزه لگدکوب شد بپای نشاط ز بسکه عارف و عامی به رقص برجستند. سعدی. ، شکیبا. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج)