جدول جو
جدول جو

معنی طوی

طوی
(طُیْ)
طو. عروسی: برادرزادگان با تو جمعیتی بزرگ ساختند و روزها طوی کردند. (جهانگشای جوینی). چون بحدود آلمالیغرسیدند اورغنه خاتون به استقبال آمد و طویهای متواترکرد. (رشیدی). و دیگر شهزادگان باتفاق موافقت نموده بهارگاه در قراقروم همچنین طویها کردند. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا