جدول جو
جدول جو

معنی طلعت

طلعت
(طَ عَ)
اصفهانی. هدایت گوید: اسمش آقا محمد، شغلش تجارت، وطنش اصفهان، فنش غزل سرائی. از اوست:
بقفس شادم و با درد گرفتاری خویش
نیست با نغمه سرایان چمن کار مرا.
باآنکه منزل کسی اندر دل تو نیست
نبود کسی که در دل او منزل تو نیست.
کس تواند یا رب از دیدار خوبان دیده پوشد
تا خریدار که باشد آنکه یوسف میفروشد.
مرا دیوانه کرد آن حلقۀ زلف
که زنجیر من دیوانه کردند.
گفتی که ز من شاد شود کی دل طلعت
آن روز که غیر از تو دلش شاد نباشد.
نهم ز حلقۀ رندان چگونه پا بیرون
که پند پیر مغان حلقه ای است در گوشم.
با همه محرومیم هر شب در آن بزمست جامی
میخورم خون دل اما خون به دلها میکنم.
بی تو شبها خواب را از دیده بیرون میکنم
تا نگیرد جا دگر جایش پر از خون میکنم.
بمستی یارم امشب خواند و جا در بزم وی دارم
نمیدانم ز وی این منت امشب یا ز می دارم.
حرفی که بارها ز لبت گوش کرده ام
بار دگر بگو که فراموش کرده ام.
نیاز و عجز و صبوری وفا و ناله و زاری
دلا بعشق نکویان چه کارها که نکردی.
ای بی تو ز زندگیم خشنودی نه
از درد توام امید بهبودی نه
آن روز که دور از تو شدم دانستم
غم میکشدم ولی به این زودی نه.
(از مجمع الفصحا ج 2 ص 344)
لغت نامه دهخدا