جای بلند که از آن اطلاع یابند، کرانه (به کسر نیز آید). (منتهی الارب)، اندازه و مقدار. یقال:الجیش طلع الف. (منتهی الارب) (منتخب اللغات)، شکوفه، و کنایه است از درخشندگی دندان، شکوفۀ نخستین خرماست، پوست آن را کفری و چیز درونی آن را اغریض نامند جهت سپیدی آن. (منتهی الارب). شکوفۀ نخستین که از درخت خرما برآید. (منتخب اللغات). شکوفۀ درخت خرما. (دهار). اول بار خرما. اول میوۀ خرما که بهار خرما گویند. بزیم. طلح. کاشکلو (در خرما و مانند آن). کویله. کاناز. گوزه مخ. ام غیلان. مغیلان. تاره. کارد. (مهذب الاسماء). آنچه اول از خرما ظاهر شود عرب طلع گوید و بعد از آن خلال و بعد از آن بسر و بعد از آن رطب و بعد از آن تمر. طلع النخل، آنچه از خرمابن برآید مانند دو نعل برهم نهادۀ تیزاطراف و میان آن بار آن نهاده. (منتهی الارب) : و از وی (از پارس) آب گل و آب بنفشه و آب طلع... خیزد. (حدود العالم). و از وی (شهر گور بپارسی) آب طلع و آب قیصوم خیزد که بهمه جهان ببرند و جای دیگر نباشد. (حدود العالم). بهندوی سوال گویند. ارجانی گوید طلع سرد و خشکست در سه درجه و در معده دیر هضم شود و باده قولنج است و دمش خون را که او را نفث الدم گویند بلغت تازی نافعاست. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان). شکوفۀ درخت خرماست که بعد از شکفتن گشن خرما از غلاف او حاصل شود مانندآرد و دقیق النخل نامند و بدون پاشیدن آن بر ثمر نخیل بار نمی بندد، در اول سرد و در دوم خشک و قابض طبع و مسکّن حرارت خون و مقوی معده و خشک او بقدر نیم وقیه رافع اسهال و جهت تشنگی و تبهای حار و نفث الدم و نزف الدم نافع و دیرهضم و اکثار او مولد قولنج و عسر بول و درد سینه و مصلح مطبوخ او روغن کنجد و خام او را مصلح چربیها و شیرینهاست و آرد او با حرارت لطیفه و بغایت محرک باه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). ابوحنیفه گوید: اول ثمر نخل را طلع خوانند و قشر وی کفری و جفری خوانند و آنچه در اندرون قشر وی بود ولیع خوانند بپارسی بهار خرما گویند، و طبیعت آن سرد است در اول و خشکست در دوم و گویند قبض در وی ممکن نیست، گویند تر بود و باقولی (یاقوتی) گوید دقیق نخل ذکر بپارسی گشن خرما خوانند باه را نافع بود و مجامعت را قوت دهد، و ابن ماسویه گوید: خشکی بر وی غالب بود بر خشکی جمار و سردی مانند سردی جمار بود دیر از معده بگذرد و شکم ببندد بسیار خوردن وی درد معده پیدا کند و قولنج آورد و این فعل خاصیت وی است، و صاحب منهاج گوید: مصلح وی شهد است، و رازی گوید: مقوی معده بود و خشک کند و محروری مزاج را سود دهد و دفع مضرت وی از نفخ در معده و دیر از معده گذشتن بر زنجبیل مربا کنند یا به جوارشات گرم. ابن ماسویه گوید که: اگر مسلوق خورند باید که با خردل و مری (مروی) و زیت و فلفل و کرویا و سراب و کرفس و نعناع و صعتر خورند و اگر خام خورند با طعامهای چرب مانند مرغ فربه و بزغالۀ فربه و مانند آن و بعد از آن شراب بر سر آن خورند. (اختیارات بدیعی). و ابن البیطار آرد: ابن سمحون گوید: خلیل بن احمد گفته است، طلع از نخل بیرون آید و همچون دو نعل مطبق است که بار نخل میان آنها چیده شده باشد و انتهای آنها تیز است. ابوحنیفه گوید: طلع نخل ثمرۀ آنست که در آغاز پدید آمدن آن آشکار میشود و پوست آن را کفری نامند و آنچه را در درون آن باشد ولیع و اغریض خوانند. و دندان سپید را بدان تشبیه کنند. و نیز ابن سمحون در فصل دیگری گوید: تلقیح نخل چنانست که خوشه ای از گل نر را بطور واژگون در درون خوشۀ ماده گذارند تا گرد و غبارآن در درون خوشۀ ماده پراکنده شود. (از مفردات ابن البیطار). و رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی شود