شادمان. خوشحال. بانشاط: رجل ٌ مطراب ٌ، مرد طربناک. (منتهی الارب). این طربناکی و چالاکی او هست کنون از موافق شدن دولت با بوالحسنا. منوچهری. سال امسالین نوروز طربناکتر است پار و پیرار همی دیدم اندوهگنا. منوچهری. در طربناک میزبانی بخت نهمت او عزیز مهمان باد. گرچه این قصرها طربناک است چون بگردون نمی رسد خاک است. اوحدی. خیز و در کاسۀ زر آب طربناک انداز پیشتر ز آنکه شود کاسۀ سر خاک انداز. حافظ