طبانچه. اصلش تپانچه است. سیلی. چک. طپنچه. لطمه. زخم با کف دست. توگوشی. بناغوشی. بناگوشی (در تداول گناباد). طماچه: خان بزاری و بخواری بازگشت از طپانچه لعل کرده روی و ران. فرخی. گشت بناخن چو پیرهنش مرا روی شد ز طپانچه مرا چو معجر او بر. مسعودسعد. نرگس او شد ز دیده همچو نیلوفر در آب وز طپانچه دو رخ من رنگ نیلوفر گرفت. مسعودسعد. از طپانچه گشته رخسارش چو نار و پس بر او قطره های اشک بر چون دانه های ناردان. وطواط