ضد سعه، تنگ، (منتهی الارب) (منتخب اللغات) (مهذب الاسماء)، شک در دل، شک که در دل گذرد (بفتح اول نیز آید)، (منتهی الارب)، تنگدستی، درویشی، آنچه گاهی گشاده باشد وقتی تنگ، مانند سرای و جامه، (منتهی الارب)، تنگی در خانه و جامه و جز آن، (منتخب اللغات)، تنگی، مقابل وسعت، گشادی، ج، اضیاق: و لشکر ری از جانب مشهد داعی بسبب ضیق حال و قلت زاد و انقطاع امداد با جانب محمدآباد نشستند، (ترجمه تاریخ یمینی ص 266)، - ضیق حدقه، تنگ شدن ثقبۀ عنبیه، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، از معتاد تنگتر بودن ثقبۀ عنبیه، - ضیق صدر، انقباض سینه، - ضیق نفس، تنگی دم، کوته دمی، نام مرضی که بهندی دمه (دما) گویند، (غیاث)، نفس تنگی، تاسه، ربو، بهر، غنص، (منتهی الارب)، ضریر انطاکی در تذکره گوید: الربو، و هو اشتغال قصبهالرّئه بمواد تعاوق المجری الطبیعی فان ضر بالنفس فهو ’ضیق النفس’ اوحلل المفاصل و القوی ̍ فهو ’البهر’ و ان لم یکن معه السکون الا قائماً مادّاً عنقه فهو الانتصاب، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضیق نفس، نزد اطبّا با بیماری ربو یکیست چنانچه در قانونچه ذکر کرده، و در آقسرائی گوید: ضیق نفس عبارتست از اینکه هوائی که در نفس می باشد منفذی برای بیرون شدن خود نیابد مگر راهی بس تنگ که اندک اندک از آن مجری بیرون شود، و اما آفتی که در نفس می باشد سببش آفتی است که در عصب و پردۀ مجرای تنفس ایجاد شده و مناسبتر آن است که این بیماری را به عسرالنفس تعبیر کنند چه ضیق النفس آن است که آفت آن تنگی مجری باشد و ابداً آفتی که در عصب و پردۀ مجری تولید می شود ربطی به تنگی نفس ندارد، و ضیق نفس از مرض خناق اعم است، و اما ربو عبارتست از عسرالنفس که نفس بیمار در این بیماری نفس کسی را مانند است که بر اثر رنج و تعب بسیار به سختی نفس زند، و نفس او را سرعت و تواتر و صغری همراه باشد، سواء کان معه او لا، هذا کلام الشیخ، و سمرقندی بین ضیق النفس و بهر و ربو فرقی قائل نیست و هر سه لفظ را مترادف می پندارد، و در حدودالامراض از گفتار قرشی نقل می کند که او گفته: هنگامی که هوا برای استنشاق داخل مجرای تنفس می شود و بیرون می آید اگر مانند آن بود که از مجرای تنگی می گذرد آن را ضیق النفس نامند - انتهی