جدول جو
جدول جو

معنی ضیق - جستجوی لغت در جدول جو

ضیق
تنگی، آنچه باعث تنگی سینه باشد تنگ، ضد وسیع، تنگدستی، درویشی
تصویری از ضیق
تصویر ضیق
فرهنگ لغت هوشیار
ضیق
((ضَ یِ))
تنگ، مقابل وسیع
تصویری از ضیق
تصویر ضیق
فرهنگ فارسی معین
ضیق
((ضَ یا ض یِ))
تنگ شدن، بخیل گشتن، تنگی، سختی
تصویری از ضیق
تصویر ضیق
فرهنگ فارسی معین
ضیق
تنگ نظر
تصویری از ضیق
تصویر ضیق
فرهنگ فارسی عمید
ضیق
تنگ شدن، تنگی، سختی
تصویری از ضیق
تصویر ضیق
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضیقه
تصویر ضیقه
تنگدستی درویشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیقت
تصویر ضیقت
تنگدستی و فقیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضیق
تصویر اضیق
تنگ تر تنگتر، دشوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضیق
تصویر تضیق
تنگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضیق
تصویر مضیق
جای تنگ، تنگنا، تنگه ای که دو دریا را به هم وصل می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضیق
تصویر مضیق
جای تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضیق
تصویر اضیق
((اَ ض ِ))
تنگ تر، دشوارتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضیق
تصویر مضیق
((مَ))
جای تنگ، تنگنا، تنگه ای که دو دریا را به هم وصل می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضیا
تصویر ضیا
(پسرانه)
نور، روشنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ریق
تصویر ریق
بقیه جان، قوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیق
تصویر زیق
زه پیراهن، ریسمان لادگران (- بنایان)
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی ک چپک چوبک پارسی است پرده مانندی که آنرا از چوبهای باریک سازند و جلو در اطاق آویزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایق
تصویر ایق
ساغ پا خردگاه ساغ (ساق)
فرهنگ لغت هوشیار
سر کوه، گذر دشوار، سر نره، شکاف تنگ در کوه، خر سنگ، کوه دراز، مار ماهی آرزومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریق
تصویر ریق
آب دهان، قوه، رمق، باقی ماندۀ جان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیق
تصویر لیق
لیقه ها، ماده ای سیاه در ترکیب سرمه، جمع واژۀ لیقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضایق
تصویر ضایق
کم وسعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیم
تصویر ضیم
ظلم و ستم، بیدادگری، جور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیف
تصویر ضیف
میهمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیع
تصویر ضیع
هلاک شدن، تلف گردیدن، بی تیمار و هیچکاره گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیا
تصویر ضیا
نور روشنایی
فرهنگ لغت هوشیار
نادان شتابکار: مرد، زاغ کبود قیق آوای ماکیان، آواز بلند فریاد آواز ماکیان چون خروس را به جهت سفاد بخواند، فریاد و آواز بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیق
تصویر لیق
لیقه انداختن در دوات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریق
تصویر ریق
((رِ))
ناشتا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضایق
تصویر ضایق
((یِ))
تنگ، کم وسعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضیم
تصویر ضیم
((ض))
ظلم، ستم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضیف
تصویر ضیف
((ضَ یْ))
مهمان، جمع اضیاف، ضیوف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیق
تصویر قیق
((قَ یا ق))
فریاد و آواز بلند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضیف
تصویر ضیف
مهمان، آنکه به خانۀ کس دیگر می رود و در آنجا از او پذیرایی می کنند، آنکه در هتل، مهمان خانه، مسافرخانه و مانند آن اقامت دارد، آنکه موقتاً و یا بدون دریافت و پرداخت پول به کاری می پردازد مثلاً دانشجوی مهمان، بازیگر مهمان، استاد مهمان، در ورزش ویژگی تیمی که در خانۀ تیم حریف بازی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضیم
تصویر ضیم
ظلم، ستم
فرهنگ فارسی عمید