جدول جو
جدول جو

معنی ضلع

ضلع
(حِبْ وَ)
کژ گردیدن شمشیر. (منتهی الارب). کژ شدن شمشیر و جزآن. (منتخب اللغات) ، خصومت کردن با کسی. (منتهی الارب) ، کژی خلقی و کژ شدن در خلقت. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). ضلع، برداشتن بار گران. (منتخب اللغات). تحمل بار گران، گرانی وام بحدی که صاحب آن از راستی مایل گردد و انحراف ورزد. (منتهی الارب). گرانی وام. (منتخب اللغات) ، قوت و توانائی. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) ، ضلع مر شتر را بمنزلۀ غمز است مر بهایم را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا