سست و ناتوان. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). ج، ضرع (بصورت واحد) ، و گویند: رجل ضرع و قوم ضرع، مهرٌ ضرع ٌ، اسب کرۀ ناتوان که دویدن نتواند جهت سستی و ناتوانی. (منتهی الارب) ، ریزه و خرد از هر چیزی. (منتهی الارب). چیز خرد، خردسال. (منتخب اللغات). کم سن سست بدن ناتوان ناآزموده کار. (منتهی الارب) جمع واژۀ ضرع. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل شود