تپش. جنبش سخت شریان. تپیدن. زدن. (آنندراج) : دستور طبیب است که بشناسد شریان چون باضربان باشد و چون بی ضربانست چون با ضربانست کند قوت او کم ور کم نکند بیم خناق وخفقانست. منوچهری. ، درد ریش. (مهذب الاسماء). تیر، تیر کشیدن: و ورق هذا النبات اذا دق ّ و تضمد به معدهن الورد نفع من اورام المقعده و سکن ضربانها و اوجاعها. (ابن البیطار در شرح کلمه آذان الارنب)، فغفغ کردن: اذا سحق (الخردل) و وضع علی ضرس الدائم الضربان... تری منه نفعاً عجیباً. (ابن البیطار). جستن ریش و جراحت از درد. (تاج المصادر) (زوزنی)، پر شدن جراحت از ریم. (منتهی الارب)، ضربان، ضربانی، یکی از پانزده درد که صاحب نامند. ابوعلی در قانون در ’اصناف الاوجاع التی لها اسماء’ گوید: سبب الوجع الضربانی ورم حارّ غیر بارد (؟) اذ البارد کیف کان، صلباً او لیّناً فانّه لایوجع، الا ان یستحیل الی الحارّ و انّما یحدث الوجع الضربانی من الورم الحارّ علی هذه الصفه اذا حدث ورم حار و کان العضو المجاور له حساساً و کان بقربه شریان یضرب دائماً لکنه لما کان ذلک العضو سلیماً لم یحس صاحبه بحرکه الشریان فی غوره فاذا الم و ورم صار ضربانه موجعاً. و یکی از شارحین نصاب الصبیان گوید: ضربان دردی است که در آن درد جستن رگهاء جهنده بیشتر شود. و صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: المی است که می زند، ضربان چشم، فغفغ کردن چشم، ضربان قلب، طپیدن دل. زدن دل، برآمدن برای بازرگانی یا برای جنگ با کفار. (منتهی الارب)، شتاب کردن، رفتن. (منتهی الارب)