- ضربان
- تپش
معنی ضربان - جستجوی لغت در جدول جو
- ضربان
- ضربه های متوالی با فواصل زمانی یکسان
ضربان قلب: در علم زیست شناسی زدن قلب، تپیدن دل، تپش قلب
- ضربان
- تپیدن تپش، ریمناکی زخم، جدایی انداختن، بد دل شدن، ترسیدن، شتاب کردن، رفتن، خوابانیدن، ماندگاری زدن (مطلق)، زدن قلب تپیدن دل، تپش دل جنبش شریان، دردیست که در آن جستن رگهای جهنده بیشتر شود. یا ضربان قلب. تپیدن دل زدن قلب
- ضربان ((ضَ رَ))
- زدن (مطلق)، زدن قلب، جهش، تپش قلب
- ضربان
- Pulsation
- ضربان
- пульсация
- ضربان
- Pulsation
- ضربان
- пульсація
- ضربان
- pulsacja
- ضربان
- pulsação
- ضربان
- pulsazione
- ضربان
- pulsación
- ضربان
- pulsation
- ضربان
- pulsatie
- ضربان
- धड़कन
- ضربان
- denyut
- ضربان
- דפיקה
- ضربان
- nabız atışı
- ضربان
- mapigo ya moyo
- ضربان
- การเต้นของชีพจร
- ضربان
- স্পন্দন
- ضربان
- دھڑکن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیش مزد باج
حافظ، نگهبان، حارس، نگاهدارنده در
جمع جریب، پارسی تازی گشته گری ها گریب ها اندازه ای است
صاحب خر
پیر کهنسال، پیر فرتوت
ظرفی که در آستانۀ پر شدن است
ضربت ها، ضربه ها، کوبیدن ها، جمع واژۀ ضربت
کسی که جلو در سرا و کاخ نگهبانی کند، نگهبان در