معنی صمع صمع (ثَ) زدن کسی را به چوب دستی، گذار کردن بر قوم و بازداشتن ایشان را بسخن، بی باکانه بر سر خود رفتن، خطا کردن در سخن، خردگوش شدن. (منتهی الارب) لغت نامه دهخدا