کنارۀ هر چیزی. (منتهی الارب). بر. کنار. جانب. ج، صفحات: آتشکده شود دل سوزان نهاد مرد زآن آبدارصفحۀ سندان گداز تیغ. مسعودسعد. لعل ناگشته صفحۀ خنجر گرم نابوده آتش پیکار. مسعودسعد. ، یک سوی روی ویک سوی ورق. (مهذب الاسماء). ج، صفحات: چهرها چون صفحۀ کتاب دیگرگون نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 452) ، برگ. روی. رویه. ورق: خالیست بدان صفحۀ سیمین بناگوش یا نقطه ای از غالیه بر یاسمن است آن ؟ سعدی. عرقت بر ورق روی نگارین به چه ماند؟ همچو بر صفحۀ گل قطرۀ باران بهاری. سعدی. - صفحهالرجل، عرض صدره. (اقرب الموارد). پهنای سینه. بشرۀ پوست چهره. - صفحۀ گرامافون، صفحۀ مدوری که از کائوچو و غیر آن سازند، ثبت و تولید اصوات را. - صفحۀ گردن، علاط. صفحتا العنق، دو جانب آن. (بحر الجواهر)