مکان بلندی است از کوه ابوقبیس، بین آن و مسجدالحرام عرض وادی است که راه و بازار است. نصیب گوید: و بین الصفا والمروتین ذکرتکم بمختلف من بین ساع و موجف و عند طوافی قد ذکرتک ذکره هی الموت بل کادت علی الموت تضعف... (معجم البلدان). و دامن کوه ابوقبیس صفا است و آنچنان است که دامن کوه را همچون درجات بزرگ کرده اند و سنگها بترتیب رانده که بر آن آستانها روند خلق، و دعا کنندو آنچه می گویند صفا و مروه کنند آن است. (سفرنامه ناصرخسرو چ برلن ص 98). گفت نی گفتمش چو کردی سعی از صفا سوی مروه بر تقسیم. ناصرخسرو. این برفراز آنکه تو گوئیش حاجی است انگار کو به مکه و رکن و صفا شده است. ناصرخسرو. به زمزم و عرفات وحطیم و رکن و مقام به عمره و حجر و مروه و صفا و منی. ادیب صابر. رفته و سعی صفا و مروه کرده چار و سه هم بر آن ترتیب کز سادات و اعیان دیده اند. خاقانی. چو دل کعبه کردی سر هر دو زانو کم از مروۀ با صفائی نیابی. خاقانی. دندانه های برجش یک یک صفا و مروه سر کوچه های شهرش صف صف منی و مشعر. خاقانی. کوه صفا بطرف شرقی مسجد حرام است. (نزهه القلوب چاپ اروپا ج 3 ص 17). احرام چه بندیم چو آن قبله نه اینجاست در سعی چه کوشیم که از مروه صفا رفت. حافظ نهری است به بحرین و آن شاخابۀ عین محلم است. (معجم البلدان) بلدی است در بلاد تمیم. (معجم البلدان)