معنی صرع
- صرع (تَ)
- افکندن. (ترجمان جرجانی) (دهار). بیوکندن. (زوزنی). بر زمین افکندن کسی را. (منتهی الارب). افتادن و از پای درآمدن، شعر را مصرع گردانیدن. دو مصراع گردانیدن بیت را. دو مصراع ساختن هر بیت را. (آنندراج) ، صاحب دو در گردانیدن باب را. (منتهی الارب). در خانه را دو طاق گردانیدن
