علامتی است نمودن صحت را، شاید مخفف صح ّ و یا صحیح: در میان صالحان یک اصلحی است بر سر توقیعش از سلطان صحی است. مولوی. صح بفتح صاد و حاء مشدد که بمعنی امضاء و تصدیق استعمال میشود چنانکه گویند: ’فلانکس بمعاملۀ مزبور صح گذاشت’. فعل ماضی یصح است و از صح ذلک و امثال آن مخفف شده است. خاقانی گوید: توقیع خاقان از برش از صح ّ ذلک زیورش گوئی ز جود شه برش گنجی است پیدا ریخته. و اینکه اغلب آن را بشکل صحّه بر وزن عده مینویسند درست نیست. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز شمارۀ 6- 7 ص 45 از خیام پور) و در ذیل همین صفحه از محیط المحیط آرد: صحح المریض تصحیحاً، ازال مرضه. و الکتاب، ازال سقطه وکتب علیه. و صح، و هی کلمه یستعملها الکتاب فی آخر مایکتبونه لتصحیحه. و رجوع به ذیل کلمه ص در این لغت نامه شود