شاع، شیع، شیوع، مشایع، شیعوعه، شیعان، آشکارا و فاش شدن خبر، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، - به حد شیاع رسیدن، همه کس از آن با خبر شدن، ، همراهی کردن، و منه قول العرب فی الوداع: ’شاعکم السلام، ای تبعکم’، (از اقرب الموارد)، بمعانی مشایعه، (منتهی الارب)، رجوع به مصادر مترادف شیاع شود، مشایعت کردن و خارج شدن و تا منزل همراهی کردن کسی را، (از ناظم الاطباء)، متابعت کردن از کسی در کاری: شایعه علی الامر، (از ناظم الاطباء)، در پی رفتن در کاری، (منتهی الارب)، دوستی کردن با کسی: شایع الرجل، (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)، در پی رسیدن و ملحق شدن بکسی: شایع فلاناً، (ناظم الاطباء)، در پی رسیدن کسی را، (از منتهی الارب)، خواندن شتر پس مانده را و آوازکردن آنها را: شایع بالابل، گسیل کردن کسی را، (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب)