جدول جو
جدول جو

معنی شیاع - جستجوی لغت در جدول جو

شیاع
نی شبان یا آواز آن
شایعه پراکنی
هیزم ریزه که با آن آتش بیفروزند، آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، هود، آتش افروز، آتش برگ، وقود، پرهازه، حطب، پوک، پده، مرخ، پیفه، وقید، پد، آفروزه، فروزینه
تصویری از شیاع
تصویر شیاع
فرهنگ فارسی عمید
شیاع
مشایعت کردن، همراهی کردن، پیروی کردن
تصویری از شیاع
تصویر شیاع
فرهنگ فارسی عمید
شیاع
(شَ / شیا)
هیزم ریزه که بدان آتش افروزند، نای شبان یا بانگ آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، خوانندگان یا خوانندگان رمۀ پس مانده را. (منتهی الارب) (آنندراج). دعاه جمع داع و شیاع که جمع شائع است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شیاع
(تَ یَ)
فخر کردن بکثرت زن بارگی و جماع. شاید تصحیف سیاع باشد. (از ذیل اقرب الموارد، از لسان العرب) ، آنچه کمال یا زیادتی چیزی بدان باشد. یقال: هذا شیاع کذا او شیاع لکذا. (از ذیل اقرب الموارد) ، آشکارا شدن خبر. شهرت تمام. بحد شیاع رسیدن خبری، (اصطلاح فقه) بمعنی اشتهار است و در لغت عرب شیوع باشد. (از یادداشت مؤلف). رجوع به شیوع شود
لغت نامه دهخدا
شیاع
(تَ رِ ءَ)
شاع، شیع، شیوع، مشایع، شیعوعه، شیعان، آشکارا و فاش شدن خبر، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)،
- به حد شیاع رسیدن، همه کس از آن با خبر شدن،
، همراهی کردن، و منه قول العرب فی الوداع: ’شاعکم السلام، ای تبعکم’، (از اقرب الموارد)، بمعانی مشایعه، (منتهی الارب)، رجوع به مصادر مترادف شیاع شود، مشایعت کردن و خارج شدن و تا منزل همراهی کردن کسی را، (از ناظم الاطباء)، متابعت کردن از کسی در کاری: شایعه علی الامر، (از ناظم الاطباء)، در پی رفتن در کاری، (منتهی الارب)، دوستی کردن با کسی: شایع الرجل، (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)، در پی رسیدن و ملحق شدن بکسی: شایع فلاناً، (ناظم الاطباء)، در پی رسیدن کسی را، (از منتهی الارب)، خواندن شتر پس مانده را و آوازکردن آنها را: شایع بالابل، گسیل کردن کسی را، (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شیاع
مشایعت و پیروی کردن
تصویری از شیاع
تصویر شیاع
فرهنگ لغت هوشیار
شیاع
مشایعت کردن، پیروی کردن، شایع شدن
تصویری از شیاع
تصویر شیاع
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شماع
تصویر شماع
شمع ریز، شمع ساز، شمع فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشیاع
تصویر اشیاع
شیعه ها، پیروان، جمع واژۀ شیعه
فرهنگ فارسی عمید
(اَشْ)
جمع واژۀ شیع، بمعنی مثل و مانند. (از منتهی الارب) (آنندراج). جمع واژۀ شیع، بمعنی مقدار و مثل... و منه: کما فعل باشیاعهم (قرآن 54/34) ، یعنی کسانی که همانند ایشان بودند. (از المنجد). و رجوع به شیع شود. مانندها و مثلها. (فرهنگ نظام).
لغت نامه دهخدا
داروی چشم، هر داروی مخروطی و جامد شکلی که برای معالجه در مقعد داخل کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیوع
تصویر شیوع
آشکار شدن خبر، مشهور و متداول شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیام
تصویر شیام
زمین نرم خاک موش، خاک نرم، سوراخ موش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیاق
تصویر شیاق
بستن ریسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیار
تصویر شیار
زمینی که به جهت زراعت با گاو آهن شکافته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیاط
تصویر شیاط
بوی سوخته پنبه یا پشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیاص
تصویر شیاص
بد خویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماع
تصویر شماع
کسی که شمع میسازد و شغل وی ساختن شمع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیاد
تصویر شیاد
مکار و حیله باز، فریب دهنده، حیله گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیاح
تصویر شیاح
پرهیز کردن، کوشیدن، تنگی کمیابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیاب
تصویر شیاب
آمیختن، آمیخته، آب آمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاع
تصویر شکاع
آفتاب پرست از گیاهان کافیلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجاع
تصویر شجاع
دلیر و پر دل، قویدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعاع
تصویر شعاع
آفتاب، روشنی، نور، پرتو، درخشش
فرهنگ لغت هوشیار
افراشته دکل بادبان گردن شتر سایبان، زه کمان، چادرشامیانه بادبان کشتی، خیمه شامیانه، سایبان، زه کمان که مادام بر کمان است، گردن شتر، جمع اشرعه شرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاع
تصویر سیاع
کندر دار از گیاهان درخت کندر درخت بان کاه گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاع
تصویر ریاع
افزون شدن، فراوان گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیاع
تصویر بیاع
بها گذار میانجی فروشنده سوداگر بایع، بها کننده دلال خرید و فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشیاع
تصویر مشیاع
آتش کاو آتش کاو تنور، دهان لغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشیاع
تصویر اشیاع
پیروان، یاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایع
تصویر شایع
ظاهر و فاش و آشکارا، منتشر و معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشیاع
تصویر اشیاع
جمع شیعه، پیروان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیان
تصویر شیان
جبران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شجاع
تصویر شجاع
دلیر، شیردل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شیوع
تصویر شیوع
گسترش
فرهنگ واژه فارسی سره