جدول جو
جدول جو

معنی شوق

شوق
(تَ هََ دْ دُ)
بستن طناب را به میخ و استوار کردن و آویختن: شاق الطنب الی الوتد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بستن طناب را به میخ و محکم کردن آن را (از باب نصر). (ناظم الاطباء) ، برپای کردن مشک را به دیوار: شاق القربه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، برانگیختن و به آرزو آوردن کسی را دوستی دیگری: شاقنی حبها. و یقال: شق شق فلاناً، یعنی آرزومند گردان او را بسوی آخرت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). آرزومند گردانیدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، آرزومند گشتن. (تاج المصادر). آرزومند شدن
لغت نامه دهخدا