شنیدن. سماع. (برهان). شنودن و شنیدن. (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). شنیدن. (جهانگیری) (غیاث اللغات). اصغا کردن. اصاغه. استماع کردن. (یادداشت مؤلف). ادراک کردن آواز بتوسط گوش. (فرهنگ نظام) : حال دل با تو گفتنم هوس است خبر دل شنفتنم هوس است. حافظ. همچنان آن صورت زیبا که گفت که منم مقصود دل زو که شنفت. شاه داعی شیرازی (از جهانگیری). - حرف شنفتن، حرف پذیرفتن. شنوایی داشتن. فرمانبردار بودن. ، بو کردن. (انجمن آرا) (رشیدی)