جدول جو
جدول جو

معنی شنع

شنع
(تَ)
متفرق و پریشان کردن پرزۀ خرقه را تا زده شود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سبک پنداشتن کسی را و خوار داشتن و دشنام دادن و رسوا نمودن. (منتهی الارب). زشت شمردن و دشنام دادن کسی را. در قاموس چنین است و در لسان العرب و صحاح: افسرده کردن و رسوا ساختن کسی را. (از اقرب الموارد)
زشت دیدن کاری را و زشت پنداشتن. یقال: رأی امراً شنع به شنعاً، ای استشنعه. (منتهی الارب) ، زشت گردیدن چیزی. (از اقرب الموارد). شناعه. شنع. شنوع. (اقرب الموارد). و رجوع به مصادر مذکور شود
لغت نامه دهخدا