شکوفه. (ناظم الاطباء). گل درخت میوه، مطلق غنچه و گل. (آنندراج). رجوع به شکوفه شود. - شگوفه رنگ، کنایه از سفید است. (آنندراج) : شگوفه رنگ شد مویت چو سرو آن به که برنایی به رعنایی که بر پیران نزیبد کسوت زیبا. جمال الدین سلمان (از آنندراج). - شگوفۀ سر کودک، بیماری که موی سر و موی مژه را می ریزاند. (ناظم الاطباء). - شگوفه کردن، شکوفه کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ شکوفه کردن شود. ، به معنی قی نیز آمده. (آنندراج). شکوفه. اشکوفه. رجوع به شکوفه شود