درحال ریختن اشک. درحال نثار. (از یادداشت مؤلف) : زرافشان و شکرریزان از حدّ گرگان تا به ساری قدم بر قدم می فرمودند. (تاریخ طبرستان). شکرریزان عروسان بر سر راه قصبهای شکرگون بسته بر ماه. نظامی. ، خندان. سخن شیرین گویان: نشسته شاد و شیرین چون گل نو شکرریزان به یاد روی خسرو. نظامی. شکرریزان همی کرد از عنایت حدیث خسرو و شیرین حکایت. نظامی