نیمۀ چیزی و پارۀ آن. ج، اشطر، شطور. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نیمه. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61). نصف هر شی ٔ. (غیاث اللغات). نیمۀ هر چیزی. (دهار) (از مجمل اللغه). نصف. مثل: احلب حلباً لک شطره، ای لک نصفه. (ناظم الاطباء) ، دو پستان پیش و یا دو پستان پس از چهار پستان شتر و گاو، نوع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، ناحیه، و در صورتی که به این معنی باشد فعل از آن صرف نمی شود و نمی گویند: شطرت شطره، بلکه می گویند: قصدت شطره. (ناظم الاطباء). ناحیه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، سوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). جانب و طرف و جهت. (غیاث اللغات). سو. سوی. جهت. جانب. طرف. زی. وجهه. نحو. (یادداشت مؤلف). قوله تعالی: شطر المسجد الحرام (قرآن 149/2) ، ای نحوه. (مهذب الاسماء) ، (اصطلاح عروض) نزد عروضیان نقص نصف از اجزاء دایره است و مشطور آن را گویند که شطری از آن از بین رفته باشد، یعنی مشطور دایره ای است که نصف آن حذف شده باشد و بهتر آن است که بگوییم مشطور شعری است که نیمۀ آن از بین رفته باشد یا بحری که نصف آن از میان برده شده باشد. و از اینرو گویند: بیت مشطور، و رجز مشطور. مثال: یا لائمی فی الهوی لو ذقته لم تلم. و این بیت از بحر بسیط است که شطر در آن عارض شده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). حذف نصف البیت و یسمی مشطوراً. (تعریفات جرجانی). رجوع به مشطور شود