- شطر
- نصف هر شیئی، جز، پاره
معنی شطر - جستجوی لغت در جدول جو
- شطر
- پاره ای از چیزی، جزء، پاره، نیمه، نیمۀ چیزی
- شطر ((شَ))
- جزو، پاره، نیمه چیزی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نیمه ای نر نیمه ای ماده دو نیمه نر ماده
شترنگ، چترنگ
شترنگی بافت
کسی که فرش شطرنجی بافد
نان شترنگی، بوب شترنگی منسوب به شطرنج، کسی که شطرنج بازی کند، قسمی نان، قسمی فرش و گستردنی
عمل شطرنج باختن
کسی که شطرنج بازی کند آن که در بازی شطرنج مهارت دارد
بازی کردن با شطرنج
پارسی تازی گشته شترنگ سترنگ در بیشینه واژه نامه ها شطرنج آمده بازیی است که به وسیله مهره های با اشکال مختلف: شاه وزیر اسب رخ فیل پیاده بر روی صحنه ای چوبین دارای خانه های متعدد بازی کنند
نیمه پر نیمه تهی
قسمی تب نوبه که یک روز شدید باشد و یک روز خفیف (ناظم الاطباء بحر الجواهر) تب نوبه یوم و غب و شطرالغب و ربع انواع
تپ پستایی (پستا نوبت نوبه)
ویژگی پارچه یا چیزی دیگر که دارای نقش های چهارگوشه مانند صفحۀ شطرنج باشد
نوعی بازی فکری که بر روی یک صفحه ۶۴ خانه ای سیاه و سفید با ۳۲ مهره (۱۶ سفید و ۱۶ سیاه) صورت می گیرد. هردسته از مهره های سیاه و سفید شامل ۸ مهرۀ پیاده و ۲ رخ و ۲ اسب و ۲ فیل و یک وزیر یا فرزین و یک شاه است. می گویند آن را در زمان انوشیروان از هندوستان به ایران آورد ه اند
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
زیبارو، ماده بلوری شیرین و سفید رنگ، نام معشوقه اصفهانی خسروپرویز پادشاه ساسانی در منظوم هخسرو و شیرین
خوشبویه
کرانه
سخت شادی نمودن
سپاس، شکر
چامه، سروده
سامه، بایسته
سیج، ناگواری
رج، رده
احساس، شوق، نشاط، اشتیاق
اتر
گادن زن، زه کردن کمان، افتادن بر زمین، تراشیدن، بر زمین انداختن
نزدیکی به هلاکت یا آنکه مایه تلف شدن کسی یا چیزی باشد
نوشتن، خط، رسته از چیزی، یک خط نوشته ای
پاکدل خوبروی مرد