مخفف شرمگین. شرمناک. خجل. شرمسار. شرم زده. مستحیی. (یادداشت مؤلف). شرمگین. (فرهنگ فارسی معین) : بجان شرمگن نزد شاه آمدند جگر خسته و با گناه آمدند. فردوسی. ، باحیا. خجول. محجوب. (یادداشت مؤلف) : گفتم ای زن که تو بهتر ز زنان باشی از نکوکاران وز شرمگنان باشی. منوچهری. سعدی نرسد به یار هرگز کاو شرمگن است و یار ساده. سعدی. رجوع به شرمگین شود