جدول جو
جدول جو

معنی شرط

شرط
(تَ وَثْ ثُ)
لازم گرفتن چیزی را در بیع و مانند آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گرو بستن. ج، شروط. (یادداشت مؤلف) ، لازم گردانیدن. (غیاث اللغات). لازم گردانیدن چیزی را در بیع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پیمان کردن. (دهار) (المصادر زوزنی) (یادداشت مؤلف). اشتراط. (تاج المصادر بیهقی) ، تعلیق کردن کاری را بکاری. (غیاث اللغات). تعلیق کردن چیزی را بچیزی. (منتهی الارب) (کنزاللغات) (از کشاف اصطلاحات الفنون). معلق کردن چیزی بچیزی دیگر بطوری که تحقق جزء اول بستگی بتحقق جزء دوم داشته باشد. (از تعریفات جرجانی) ، نشتر زدن. (دهار) (المصادر زوزنی) (غیاث اللغات) (منتهی الارب). نیش درزدن. (تاج المصادر بیهقی). تیغ زدن، چنانکه برای بیرون کردن خون به حجامت. (یادداشت مؤلف). نیشتر زدن. (مقدمۀ لغت جرجانی). نیشتر زدن حجام. (از اقرب الموارد). ج، شروط. (یادداشت مؤلف) ، در کار سخت و بزرگ افتادن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا