جدول جو
جدول جو

معنی شخوده

شخوده
(شَ دَ)
خراشیده. (لغت فرس اسدی). ریش کرده به ناخن یا به دندان. (برهان). به ناخن کندیده. (شرفنامۀ منیری) :
یکی چون دل مهربان کفته پوست
یکی چون شخوده زنخدان دوست.
اسدی.
- شخوده رخ، روی مجروح. که گونه ها را به ناخن مجروح کرده باشد. خراشیده رخسار:
همه رفت غلطان بخاک اندرا
شخوده رخان و برهنه سرا.
فردوسی.
- شخوده دل، دل ریش. خراشیده دل:
برفتند و شبگیر بازآمدند
شخوده دل و پرگداز آمدند.
فردوسی.
- شخوده روی، خراشیده رخسار. رخسار به ناخن کننده. شخوده رخ:
شخوده روی برون آمدم ز خانه به کوی
به رنگ چون شبه کرده رخی چو نقرۀ خام.
فرخی.
- رخ شخوده، خراشیده روی. رخساره در ماتم کسی به ناخن کنده:
دلبرانند بر سر کویش
زلف ببریده رخ شخوده هنوز.
خاقانی
لغت نامه دهخدا