مردی که او را پادشاه برای ضبط کارها و سیاست مردم در شهر نصب کند. بعرف آن را کوتوال و حاکم گویند و این لفظ به فتح غلط است. (از آنندراج). نگهبان شهر. عسس و صوبه دار. نواب و نایب حاکم شهر. رئیس پولیس. (ناظم الاطباء) : عمر شش هزار مرد به آذربایجان شحنه نشانده بود و به کوفه و سواد عراق چهارهزار مرد شحنه بود. (ترجمه طبری بلعمی). از ادبا عالمی فرست به ماچین وز امرا شحنه ای فرست به ارمن. فرخی. تا این غایت که رایت وی (مسعود غزنوی) به سپاهان بود معلوم است که در اینجا (ری) در شهر ونواحی ما حاجبی بود شحنه با سواری دویست. (تاریخ بیهقی). وی را با بوعلی شادان طوسی کدخدای شحنۀ خراسان بنشاند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 603). از عمال و قضاه و شحنه... همگان را بازگردانی. (تاریخ بیهقی ص 245). متکلم، شحنه و بدرقۀ اعتقاد عامی است تا آنچه عامی اعتقاد کرده است وی به حدیث بر وی نگاه دارد و شر مبتدع از وی کند و راه آن در جدل بداند. (کیمیای سعادت). در دخل هر شحنه و محتسب را گشاده ست تا هست ازارت گشاده. سوزنی. غلامی را که شحنۀ مرابط افیال بود درربودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 108). معتمدان و عمال خویش را به غزنه بر سر معاملات کرد و شحنۀ قاهر به حفظ و حراست آن بقعه بازداشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 163). و اگر از قبل من شحنه به بست رفت از بهر حفظ ولایت و رعایت رعیت تو بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 196). گر کار من از عشقش با شحنه و دار افتد از شحنه نترسم من وز دار نیندیشم. خاقانی. عید آمد از خلد برین شد شحنۀروی زمین هان ماه نو طغراش بین امروز در کار آمده. خاقانی. هوا چون شحنه شدبر عالم دل خراج از عقل کمتر برنتابید. خاقانی. در این مجلس چنان کن پرده سازی که ناید شحنه در شمشیربازی. نظامی. آگاه چو گشت شحنه زین حال دزد آبله پای و شحنه قتال. نظامی. شحنۀ راه دو جهان من است گرنه چرا در غم جان من است. نظامی. ملک چون مست باشد شحنه هشیار خلاف کار فرمانده رود کار. عطار. مردم نادان اگر حاکم داناستی شحنۀ یونان شدی خنگ بت بامیان. سیف اسفرنگ. گفت دزدی شحنه را کای پادشاه آنچه کردم بود آن حکم اله. مولوی. گفت شحنه آنچه من هم می کنم حکم حق است ای دو چشم روشنم. مولوی. دزدگرچه در شکار کاله است شحنه با خصمانش در دنباله است. مولوی. تا شبی خلوتی میسر شد و هم در آن شب شحنه را خبر شد. (گلستان سعدی). گفتند به زندان شحنه اندر است. (گلستان سعدی). شحنه به رأی خونخواران و قاضی مصلحت جوی طراران. (گلستان سعدی). دزد را شحنه راه و رخنه نمود کشتن دزد بی گناه چه سود. اوحدی. دزد با شحنه چون شریک بود کوچه ها را عسس چریک بود. اوحدی. به حرامی چو شحنه شد خندان به حرمدان فروبرددندان. اوحدی. ما را ز منع عقل مترسان و می بیار کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست. حافظ. - شحنۀ پنجم حصار، کنایه از کوکب مریخ است چه آسمان پنجم جای اوست. (برهان) : هیبت و رای ترا هست رهی و رهین خسرو چارم سریر شحنۀ پنجم حصار. خاقانی. - شحنۀ چارم کتاب، مخفف شحنۀ چهارم کتاب و اشاره است به حضرت محمد (ص) که نگهبان چهارمین کتاب آسمانی، قرآن است. (از حاشیۀ برهان چ معین) : هادی مهدی غلام، امی صادق کلام خسرو هشتم بهشت، شحنۀ چارم کتاب. خاقانی. - شحنۀ چهارم، کنایه از حضرت رسول محمد (ص) است. (برهان). - شحنۀ چهارم حصار، کنایه از آفتاب است. (از برهان). - ، کنایه از عیسی (ع) است به اعتبار اینکه در آسمان چهارم میباشد. (برهان). - شحنۀ چهارم کتاب، اشاره به حضرت رسالت پناه (ص) است. (از برهان). رجوع به شحنۀ چارم کتاب شود. - شحنۀ دریای عشق، شحنۀ چهارم است که کنایه از حضرت محمد (ص) است. (از برهان). - شحنۀ شب، کنایه از عسس و شبگرد باشد. (برهان). - ، دزد و عیار. (برهان). - ، عاشق گرفتار. (برهان) : شحنۀ شب خون عسس ریخته بر شکرش پر مگس ریخته. نظامی. - شحنۀ شب و سحر، شحنۀ غوغای قیامت. اشاره به حضرت محمد (ص) است. (برهان). - ، کنایه از عسس و شبرو و محافظ شبروان باشد. (برهان). - شحنه شناس، که با شحنه سر و کار و آشنایی دارد: واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش زانکه منزلگه سلطان، دل مسکین من است. حافظ. - شحنۀ غوغای قیامت، شحنۀ شب و سحر است. شفیع روز قیامت که اشاره به حضرت محمد (ص) باشد. (از برهان) : هر نفسی کان به ندامت بود شحنۀ غوغای قیامت بود. نظامی. - شحنۀ نجف، اشاره به امیر مردان و شیر یزدان علی (ع) است. (از برهان) : حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان بصدق بدرقۀ رهت شود همت شحنۀ نجف. حافظ. - شحنۀ میدان پنجم، کنایه از ستارۀ مریخ است: شحنۀ میدان پنجم تا سلحدار تو شد زخم او بر جسم جانی نه که جانی آمده است. سنایی